half brother فصل ۲ part : last (90)

ناگهانی وحشت زده شدم از این که باید کل زندگیش مواظبش باشم و مهم تر چطوری با این موجود کوچولو می خواستم توی شهر رانندگی کنم؟
آرزو می کردم می تونستم توی یه صندوقچه ی قفل دار بذارمش تا دست هیچ کس بهش نرسه
دلم می خواست تا از هر بلایی توی این دنیای عجیب وغریب دورنگهش دارم نگاه کردن به صورت کوچولوش باعث شد بفهمم که زندگیم دقیقا مسیر درستش رو طی کرده نمی تونستم به هیچ راه دیگه ای فکر کنم اگر تهش به این موجود کوچولو ختم نمی شد
دماغ جونگسو رو داشت و موهای روشن جونگهون رو خیلی بیشتر از من شبیه اشون بود
وقتی فهمیدم روز تولد جونگسو به دنیا اومده قلبم فشرده شد
_ هی رفیق کوچولو بابا اینجاست من باباتم
چشم هش لرزیدند
_ لازم نیست بیدارشی من همچنان اینجام برای حالا حالا ها بیخ ریشتم
دست کوچیکش رو باز کرد و دیدم که چطور دور انگشت من حلقه شد یه لحظه حس کردم این پسر الهام کننده ی من برای نوشتن بوده
لازم بود به خاطرش گذشته و عصبانیت رو رها کنم دیگه قرار نبود غضب گذشته
رو توی قلبم نگه دارم بلکه کل قلبم رو می خواستم به این کوچولو بدم وقتی بچه ام رو توی بغل داشتم فهمیدم که باید جونگهون و ‌جونگسو رو ببخشم اون دو تا کاملا بهم یاد داده بودن که به عنوان یه پدر چه کارهایی رو نباید هرگز انجام بدم من کار اون دو تا رو با دادن عشق به پسرم جبران می کردم این قدر زیاد که ندونه باهاش چه کار کنه شاید عجیب به نظر برسه ولی از جونگسو به خاطر چیزهایی که بهم داده بود متشکر بودم وقتی زنده بود باعث آشنایی من و عشق زندگیم شده بود
و وقتی مرد هم باعث شد تا بتونم دوباره پیداش کنم(گرتا رو میگه)
در مرگ زندگی وجود داشت و توی نفرتم می شد عشق رو پیدا کرد نگاهم رو به پسرم دادم و گفتم:
_ هرچی که شد به تو ختم شد و همین به همه چیز می ارزه
The and

سلام عزیزان گلم اینم از پارت آخر برادر ناتنی امیدوارم که خوشتون اومده باشه ممنونم که تا اخر رمان منو حمایت کردین
مرسی از کسانی که حمایت کردن از رمانم امیدوارم که رمان های که میخوام واستون بنویسم و واستون بزارم هم حمایت کنید
دیدگاه ها (۹۴)

my teacher

Siren

half brother فصل ۲ part : 89

half brother فصل ۲ part : 88

#ایران -تسلیت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط